سکولارها و قرآن کریم: 
الحمد لله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا محمّد وعلی آله واصحابه واتباعه اجمعین الی یوم الدّین. در دو شماره‌ی قبل به پاره‌ای از دیدگاههای عقل‌گرایان پیرامون وحی، دین و حکومت دینی پرداختیم. به حول و قوّه‌ی الهی در این قسمت نیز به بررسی مختصری پیرامون «قرآن کریم و عقل‌گرایان سکولار» خواهیم پرداخت. 
مدّتی بود این اندیشه در ذهنم جولان می‌کرد که پیرامون این موضوع مطلبی به نگارش درآورم لیکن گرفتاری روزمرّه و نبودن فراغت اجازه اقدام را به من نمی‌داد تا اینکه چند روز پیش یکی از منادیان پر سر و صدای نظریه‌ی انسانی و تاریخی کردن وحی و دین، و طرفدار قرائت انسانی در پرتو دانش هرمنوتیک از وحی و نص، «نصر حامد ابوزید» درگذشت. فوت نامبرده ابتدا مرا بر آن داشت مطلب مستقلّی در مورد افکار و اندیشه‌های انحرافی این به اصطلاح نواندیش دینی! به نگارش در آورم از این‌رو می‌گویم افکار انحرافی، چون به قول دکتر عبدالصبور شاهین: «نامبرده در بیشتر از 30 مورد از نوشته‌هایش به انکار مسلمات دین برخاسته است.»(1) اما بعد از کمی تأمّل در موضوع به این نتیجه رسیدم که بهتر است با یک تیر چند هدف را نشانه گرفته و به نوشتن همان مطلبی که ‌قبلاً در نظر داشتم اکتفا نمایم. چرا که طرفداران قرائت و فهم سکولار و انسانی از دین، از دکترحسن حنفی کهنه ‌ماتریالیست مصری و دکتر محمد عابد الجابری مغربی(2) و دکتر محمد ارکون جزایری و ...گرفته تا عبدالکریم سروش و محمد مجتهدشبستری ایرانی وغیرهم، همگی از یک آبشخور آب خورده و می‌خورند و یک هدف را دنبال می‌نمایند که انسانی نمایاندن دین و وحی و از محتوا خارج کردن آن، و نسبی و تاریخی پنداشتن احکام قرآن و کلیّت دین است. لذا اگر قرار است باب نقد این افکار گشوده شود بهتر است به‌جای نقد فرد، نقد متوجه اندیشه شود که در این صورت شامل همه‌ی کسانی که آن را تبنّی می‌کنند خواهد شد. روی این اصل در این نوشتار به نقد نحوه‌ی نگرش این دنباله‌روان فلاسفه‌ی غرب (به ویژه فوکو و‌ هایدگر) به «نص» (قرآن) پرداخته‌ام. 
قبل از گشودن باب موضوع، اشاره به چند نکته لازم و ضروری به نظر می‌رسد؛ چرا که ذکر این نکات، راه رسیدن به مقصد و گرفتن نتیجه را بر ما هموار می‌گرداند. 

نکته‌ی اول: اگر به قرآن و سنّت رسول الله (ص) و اجماع اصحاب (رضوان الله علیهم اجمعین) و تابعین، و اتباع تابعین (رحمهم الله) و میراث فکری و فرهنگی علمای مسلمان اعم از اصولیّون، فقها، مفسّرین، محدّثین وغیرهم -از صدر اسلام گرفته تا به امروز- مراجعه کنیم می‌بینیم که همگی بر این اندیشه، متّحد و متّفق القول بوده و هستند که: «قرآن کلام الله منزّل است» و هیچ یک از اندیشمندان مسلمان، شکی در خدایی بودن قرآن به دل راه نداده‌اند. و اگر اختلافی میان آنان وجود داشته بر سر این بوده که آیا قرآن - که وحی و کلام الله منزّل است- مخلوق است یا قدیم، اگر مخلوق است آیا صفت قائم به ذات باری تعالی(صفت کلام) مخلوق است که در این صورت خداوند به محل حوادث در می‌آید و با قدمت ذاتی او منافات دارد، یا فقط الفاظ و حروف متلوّ و مقروء- که هیچ کسی (جز نصر حامد ابو زید وهمفکرانش که می‌گویند: قرآن از جهت الفاظ مقدس است ولی از جهت مفهومی پیوسته متغیر و لذا نسبی است) قائل به قدیم بودن آنها نیست – مخلوق‌اند؟ و. . ؟ اما در این امر، که قرآن کلام منزّل خداوند است و خداوند توسط جبریل آن را بر قلب رسول الله (ص) القاء کرده است همگی متفق بوده و هستند. 

نکته‌ی مهم و اساسی دوّم: درست در نقطه‌ی مقابل مسلمانان در طول تاریخ اسلام همواره کسانی- از مشرکان عرب گرفته تا خاورشناسان و مبشّران مسیحی و فریب‌خوردگان و شیفتگان امروزین سفسطه‌های آنان - وجود داشته‌اند که وحیانی و خدایی بودن قرآن کریم را - بدون اقامه‌ی دلیل و برهان بر ادعای خود- انکار کرده و در آن به ایجاد شبهات پرداخته‌اند. قرآن کریم در آیات فراوانی به صراحت از این مطلب پرده برداشته و ما مطمئن هستیم که این فرایند (شبهه‌سازی علیه قرآن) تا قیام قیامت ادامه خواهد داشت ولی طبق مژده‌ی قرآن اگر جنّیان نیز به مدد آنها بیایند کاری از پیش نخواهند برد. 

نکته‌ی سوم: در طول تاریخ بشریت؛ همواره دو راه – نه بیشتر- فرا روی بشر قرار داشته است. اوّلی راه انبیاء (صلوات الله علیهم اجمعین ) که خداوند (جل جلاله) آن را برای بشر ترسیم کرده و منادیان و راهنمایانی بر آن قرار داده تا انسانهای سرگشته و گمراه را بسوی شاهراه سعادت دارین دعوت کرده و از کژراهه نجات دهند. و دومی به تعبیر قرآنی: راه دشمنان انبیا که در فرهنگ قرآنی از آن به "جاهلیت" تعبیر شده است و هیچ فرق نمی‌کند این راه، راه فلاسفه و عقلانیها باشد یا راه مدّعیان دروغین نبوّت، یا راه پدیدآورندگان نحله‌ها و ادیان، مانند دینهای محصول افکار انسانهایی که نبوتِ آنها ثابت نیست چون آورندگان دین هندو و زرتشت و کنفوسیوس و...و خواه راه پیروان ادیان و نحله‌های توحیدیی به انحراف کشانده شده‌ی چون مسیحیّت و یهودیّت، یا افکار و اندیشه‌های طرفداران بسیاری از فرقه‌های باطنی، عقل‌گرا، فلسفی، اسلامی و غیره، و خواه مکاتب فکری و فلسفی معاصر که بر پایه‌ی فلسفه و اندیشه‌ی انسانی یا معجونی از وحی و فلسفه بنا نهاده شده و برخی از آنها نام دینی و تجربه‌ی دینی یدک می‌کشند و پدیدآورندگانشان خود را متأله و دیندار و نواندیش و اصلاح‌طلب دینی می‌نامند همه‌ی این‌ها در یک کلمه «جاهلی» بوده و در اصطلاح قرآنی در شاخه‌ی «دشمنان انبیاء» قرار داشته و دارند. 
اگر کسانی از این تعابیر چنین استنباط کنند که حوزه‌ی فکری و فرهنگی مورد دفاع این حقیر بر پایه‌ی جدایی و دشمنی میان دین و فلسفه، یا دین و عقل، بنا نهاده شده و اساساً با فلسفه و عقلانیت سر ناسازگاری و دشمنی دارد، پیشاپیش اعلام می‌دارم که به خطا رفته و قضاوت نادرست نموده‌اند؛ زیرا از منظر همه‌ی طرفداران دین و وحی و شاگردان مکتب توحید و به تبع آنان این بنده‌ی حقیر؛ آن قسم از فلسفه و عقل‌گرایی مردود است که در تعارض با وحی و دین باشد. اما حکمت و عقلانیّتی که موازی با وحی باشد و ثوابت آن را نقض ننماید نه تنها از دید دینداران پیرو مکتب وحی مردود نیست؛ بلکه مکمّل و مبیّن و مفسّر وحی به‌شمار می‌آید و این مطلب از خلال دهها آیات قرآنی و احادیث نبوی و میراث فکری و فرهنگی علما و اندیشمندان مسلمان در طول تاریخ اسلامی مسلّم و محرز است و تقدیر و تمجیدی که در کتاب و سنت از خرد و اندیشه شده است در هیچ مکتبی نشده است. 
نکته‌ی چهارم: در وحی و دین – همانند سایر مکاتب فکری و فلسفی و علمی‌– ثوابتی وجود دارد که با گذشت زمان و پیشرفت علوم و تغییر اوضاع و شرایط، تغییر نخواهند کرد. و این ثوابت در عقاید و مبادی، احکام و عبادات، وسایر آموزه‌های دینی صادق هستند و قرائت نواندیشانه و رشد و تعالی تفاسیر بشری‌ای مبتنی بر دانش هرمنوتیک، یا به‌قول فیلسوفان تازه از راه رسیده «کائن منفصل از گوینده بودن نصّ» و ایمان به تجدید معانی کلمات و مفاهیم و اصطلاحات و و. . نمی‌توانند ما را از سلطه‌ی این نصوص برهانند و مفاد و معانی ثابت آنها را تغییر بدهند و اگر طرفداران عقل‌گرایی و نواندیشی دینی این ایده‌ی ما را دگم‌اندیشی، متافیزیکی، ایدآلیستی، اورتودوکسی، ایدئولوژیک و غیره تلقی کنند در مقام تحدّی با ایشان به صراحت می‌گوییم: ما از ورای عینک نسبیّت مطلق( از این‌رو واژه‌ی نسبیّت مطلق را بکار برده‌ام چون آقایان سکولار با اینکه به امور مطلق ایمان ندارند و همه چیز را نسبی می‌دانند در اینکه همه چیز نسبی است دچار مطلق‌نگری گشته‌اند و به مطلق بودن نسبیت ایمان دارند!) ایشان به وجود و اشیاء نمی‌نگریم و در عین ایمان به مطلق و ثابت، و خارج از حیطه‌ی زمان بودن برخی از اشیاء و عقاید و احکام، برخی دیگر را متغیّر و محلّ اجتهاد می‌بینیم. و در عین ایمان و اعتقاد کامل به نسبی بودن و ظنی الدلالة بودن فهم و قرائت همه‌ی انسانهای سوای انبیاء از دین، نصوص قطعی الدلالة و قطعی الثبوت را، ثابت و تأویل‌نابردار تلقی می‌نماییم، و این نوع نگرش و بینش و فهم را علم و دین، عقل و شرع، فلسفه و وحی، گذشته و حال، تاریخ و واقع (جز سکولارهای چشم و گوش بسته‌ی مقلد غرب) تأیید می‌کنند. 
نکته‌ی پنجم: یکی از ترفندهای خیلی خطرناک و بسیار کاری و برّنده‌ی این «سکولارهای مسلمان‌نُما» این است که اگر فرد مسلمان متعهد در مقابل یاوه‌گوئی‌های ایشان با استناد به نصوص قطعی‌الثبوت و قطعی‌الدلالة قرآن و سنت، سخنی بر ز?